النا النا ، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره

النای خوشگل من و بابا سعید

النا در گردشششششش

سلام به عشق مامان و دوستای عزیز و مهربونمون که همش حالمون رو میپرسیدن.   وقتی برمیگردیم اصفهان وقت کم میارم برات مطلب جدید بزارم عشقم منو ببخش.   چند روز تعطیلی که گذشت هم تهران بودیم و یه روزش رو با مامانی افسانه . بابایی یعقوب . عمه آزاده . بابا سعید و مادر رفتیم جاده چالوس. جای همه ی دوستای گلمون خالی هوا عالی بود. تو هم خیلی بهت خوش گذشت عشق مامان.   راستی یادم رفت که بگم جواب آزمایشت هم خدا رو شکر خوب بود و دکتر خیلی راضی بود.   میخواستیم با مامانی نسرین اینا بریم جاده چالوس اما اونا شب دیروقت از مشهد برگشتن و خیلی خسته بودن. رسیدیم اونجا اول صبحونه خوردیم که توی اون هوا خیلی چسبید. مخصوصا" به ت...
23 خرداد 1391

النا جونم خانم شده

سلام عزیز دل مامان بازم خیلی وقته نتونستم برات مطلب جدید بنویسم. چون بازم اومدیم تهران. نامزدی دایی علی ( پسر عمه ی مامان مونا و پسر خاله ی بابا سعید ) بود. اما تو یه اسهال عجیب گرفتی و کلی اذیت شدی عسل مامان. بردمت پیش خانم دکتر بهر ه مند . گفت ویروسه اما برای اینکه من خیالم راحت بشه برات آزمایش کامل نوشت. ما هم مجبور شدیم برای انجام آزمایشاتت تهران بمونیم. با بابا سعید رفتیم آزمایشگاه مرکزی که بالاتر از پارک وی . تو خیلی خانم بودی و فقط اولش گریه کردی. بعدش آقاهه که ازت خون میگرفت باهات حرف زد و حواست پرت شد. بعدش با بابا سعید رفتین پارک ملت و کلی بهت خوش گذشت. چون مامان با دوستاش قرار ناهار داشت. و چون از قبل قرار گذاشته بودیم...
8 خرداد 1391
1